وبازهم سلام بازهم سلام به کسی که مدت هاست سلام میکنم اما کاش... پاسخی هم بود مهدی جان نمیدانم از کجا برایت بگویم ازکدامین دل دگرگونی که ارام ارام خون شد ونیامدی ازکدامین چشم های منتظر که نگاهشان را به دیوار کعبه هدیه داده اند وهم چنین منتظرند منتظر مردی که بردیوار کعبه تکیه کند وفریاد اناالمهدی سردهد مولای من میدانم توهم خسته ای سالها منتظری تا 313نگین بدرخشند وخود را به تو رسانند اما مهدی جان تو بزرگ واسمانی هستی ومیتوانی اما اقای من ما زمینیان نمیتوانیم اقا انتظار تلخ است قسمت میدهم به چشمان مادرت بیا زمین تاریک است
نظرات شما عزیزان: